۱.۶۱۸
نویسنده: عارف قندیپور
زمان مطالعه:6 دقیقه

۱.۶۱۸
عارف قندیپور
۱.۶۱۸
نویسنده: عارف قندیپور
تای مطالعه:[تا چند دقیقه میتوان این مقاله را مطالعه کرد؟]6 دقیقه
میروم جلوی آینه، در صورت معمولیام با چشمهای افتاده دنبال نشانههایی از کمبود ویتامین میگردم. رنگپریدگی؟ پوستهپوستهشدن لبها؟ چشمهای پفکرده؟ خبری نیست. شاید اگر خبری بود، امیدوار میشدم تا دستاویزی پیدا کنم و همهچیز را به گردن ویتامینها بیندازم. اما خبری نیست و ناامید میشوم. ناامیدی از جنس شکست ایران مقابل قطر. موهایم بلند است. کمی بعد کوتاه، کمی بعد بلند، بلندتر، کوتاه... نمیتوانم احساساتم را پنهان کنم. با خودم میگویم من تصمیم گرفتهام موهای بلند داشته باشم و بعد، مرتبکردنشان حدود ۴ دقیقه وقت میبرد؛ درست به اندازهی گل اول ایران مقابل قطر. ردی از شک و کشف از جانم میگذرد. یعنی از من زیباتر بوده؟ مکث میکنم. یک، دو، سه، چهار، پنج. تکنیک را با خودم تکرار میکنم و میکوشم با هربار تکرار آن، چیزی بگویم که حال روانیام بهتر شود: او از من خوشش نمیآمد. او از من خوشش نمیآمد.
حرکت اول در تختخواب. بعد سریدن بین پیچ تیز راهرو در خوابگاه و بعد دانشکده. لباسهای مرتب، عطر همیشگی، کفشهای تمیز، دندانهای مسواکزده، دستبند یادگاری از ارزشمندترین لحظات زندگیام در دست چپ، عینک به چشم و موها مثل همیشه ژولیده و خودمختار.
«سلام، من عارفم.» پلکان بعدی، منتهی به دفتر استاد. لباس مرتب، عینک و دستبند، و موها مثل قبل، خودمختار و مستقل. «سلام، من عارف قندیپور هستم، استاد».
حرکت بعدی، در خیابان، به راهی مستقیم و متناهی در حال قدمزدن. بعد در کافه، در حال مرور نوشتههای قدیمی از کلاس فلسفه. معیارهای جهانشمولی برای زیبایی در دنیا وجود دارد، بهطوریکه آزمایشهایی در سراسر دنیا انجام شده و در آن آزمایشها از افراد با نژادها و ملیتهای مختلف در کشورهای متفاوت خواسته شده تا دربارهی عکسهایی که نشان دادهاند، از ۰ تا ۱۰۰ نمره بدهند. عکسهایی میان تمام افراد، میانگین بالاتری داشته و برخی دیگر، بهطور میانگین نمرهی پایینتری دریافت کردهاند. این آزمایش و آزمایشهای مشابه نشان میدهد معیارهای زیبایی تقریباً ثابتی برای افراد مختلف در دنیا وجود دارد. یکی از این معیارها، تقارن است. تقارن، هم در انسانها و هم در سایر گونهها مثل طاووس، از معیارهای زیباییست. یکی از نظریاتی که دربارهی چرایی زیبایی تقارن در گونهی انسان وجود دارد این است که تقارن موجب میشود مغز انسان نیازمند پردازش کمتر و در نتیجه مصرف کمتر انرژی در گونهی انسان شود. این امر در مغز انسان چنین کار میکند که مغز با یکی از نیمکرهها، نیمی از پدیدهی مدنظر را پردازش کرده و تمایل دارد حاصل پردازش نیمی از پدیده را به بقیهی آن تعمیم دهد، و در این راستا، با صرف کمتر انرژی و زمان، به نتیجهی متناسبی برسد. این اتفاق که در راستای تکامل مغز انسان رخ داده، بهدلیل پذیرش بیشتر و بهتر مغز و ارگانهای عصبی، یکی از دلایل آرایشکردن را آشکار میسازد. از کارکردهای آرایشکردن در گونهی انسان، پوشاندن عدمتقارنهای چهره بوده و بهدنبال آن، همان کارکرد صرفهجویی انرژی در مغز را بهدنبال دارد. جالب اینکه آرایش در حوزهی اخلاق هم زمانی مورد مناقشه بود. در ۱۹۱۵ در ایالاتی از آمریکا، آرایشکردن ممنوع شده بود با این توجیه که آرایشکردن نوعی تقلب بوده و آزاد بودن آرایش برای افراد، ترویج تقلب بهعنوان یک ارزش منفی و عادیسازی این امر است؛ چنانکه گویی افراد با آرایشکردن چیزی را از خود نشان میدهند که با واقعیت تطابق ندارد. بنابراین، مدتی هرچند کوتاه، در بخشی از آمریکا این پدیده تحت عنوان تضاد با ارزشهای اخلاقی و انسانی ممنوع شده بود. هرچند که امروز چندان ردی از آن صحبتها دیده نمیشود اما همچنان این سوالات از جنبههای مختلف اخلاقی و حتی اجتماعی قابل بررسی هستند؛ آیا آرایش با چنین توجیهاتی از قبیل ترویج دروغ و فریب، میتواند غیراخلاقی تلقی شود؟ امروز، عملهای زیبایی میتوانند در حوزهی اخلاق مورد بحث باشند؟
در فکرم از قربانیان اسیدپاشی یاد میکنم. با خودم میگویم: «آنها هم زیبا بودند. آنها هم زیبا بودند.» چند نوشتهی پراکنده و قرص ویتامین از کیفم در میآورم و میگذارم روی میز. قرصها را با آب یکنفس سر میکشم. «یعنی از من زیباتر بود؟»
دیدن لباسهای مُد تن بقیهی مردم در کافه. برای پسران، چند نوع مشخص، اغلب با موهای مدلدار. و دختران، چند نوع مشخص، اغلب با آرایش خاص. تکرار با خود: «من زیبا هستم. من زیبا هستم.» سرچ گوگل کمکم میکند: بهترین سِرُم برای خوشفرمشدن مو. اما بهجای سِرُم ترجیح میدهم دست به دامن ریاضی شوم.
۱.۶۱۸ را به خاطر میآورم. سعی میکنم از تمام نصفهونیمههای زندگیام نسبت بگیرم و حاصل را با بهکارگیری قدرت دیکتاتور درون، به نسبت طلایی نزدیک کنم. نسبت معدلم به موجودی حسابم را زیبا ببینم: ۱.۶۱۸. نسبت خندههایم در شبانهروز به گریهها: ۱.۶۱۸. حتی از اینها فراتر روم و نسبت ناتوانیام در تغییر وضع موجود زندگی به جبر جغرافیا را ۱.۶۱۸ ببینم. بعد نفسی بکشم، به دیکتاتور درونم تبریک بگویم و خرسند از اینکه نسبت طلایی دارد لحظهلحظهی تمام زندگیام را زیبا میکند، از کافه بزنم بیرون.
با تشکر از آقای فیبوناچی.
نگاهم را میچرخانم در خیابان. سعی میکنم به گربهها نگاه کنم یا به آسفالت کف خیابان، یا به درختان. از چیزهایی غیر از اینها حس مصنوعیبودن و اشباع میگیرم. ناگهان، در خیابانی از شهر، همه زیبا و خوشپوش میشوند. خوشبو و رنگارنگ. برندهای برتر و مشهور. زیبا و دلربا. اما حس موز پلاستیکی میدهد! چرا؟ من عمل کنم؟ پروتز کنم؟ کراتین کنم؟ که زیباتر شوم؟ و این آوردهی بزرگ و ملولکنندهی مدرنیته را چطور تحمل کنم؟ این آورده که به چیزها رنگولعابی دروغین میدهد که مطلوبتر شوند، و بعد آن را الگو کند، و بعد همهی ما آدمها به دنبالش باشیم. چرا میل به برخی زیباییها داریم در حالیکه میدانیم دروغی بزرگ و فریبی مکارانهاند؟ مباحث اخلاق و آرامش روانی را مجدد پر و بال میدهم. مدتها به این فکر میکردم که چرا آدمها - خودم در رأس آنها - برای چیزهای زیباتر با محتوای کممایه بیشتر اهمیت و هزینه قائل میشوند؟ میشوم؟ تا چیزهای پُرمایهتر با زیبایی کمتر؟ و یکی از دوستانم پاسخی به این سوال داد که تا مدتها در ذهنم راه میرود: «اگه ظاهرت زیبا نباشد، آدمها بهت فرصت نمیدهند محتوا و باطنت را ارائه بدهی».
اندکی تأمل، بعد از ایستادن مقابل درب یک پارکینگ که در نوار بالایی درب از آینه استفاده کردهاند. به ظاهرم فرصت ارائه میدهم و موهای بههمریختهام را با صداقت و صبوری مرتب میکنم. به خودم میگویم: «زیبایی باید در نگاه تو باشد، نه در آنچه بدان مینگری.» و بعد اندیشیدم: حالا که نشد. حالا که من جوابم را گرفتم. و حالا که تا پنج میشمارم، بگویم: «من نمیخواهم زیبا باشم. من نمیخواهم زیبا باشم.»

عارف قندیپور
برای خواندن مقالات بیشتر از این نویسنده ضربه بزنید.
کلیدواژهها
نظری ثبت نشده است.